فلسفه برخاستن هنگام بردن نام مبارک امام زمان(عج):

ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻦ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ، ﺩﻭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺯﯾﺮ ﺍﺳﺖ:

 

1. ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺩﻋﺒﻞ ﺧﺰﺍﻋﻰ ﺷﺎﻋﺮ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ (ﻉ)، ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﻣﺸﻬﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻰ ﺍﻟﺮﺿﺎ (ﻉ) ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ، ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺭﺳﯿﺪ:

 

ﺧﺮﻭﺝ ﺍﻣﺎﻡ ﻻ‌ﻣﺤﺎﻟﺔ ﺧﺎﺭﺝ

 

ﯾﻘﻮﻡ ﻋﻠﻰ ﺍﺳﻢ ﺍﻟﻠّﻪ ﻭﺍﻟﺒﺮﮐﺎﺕ


ادامه مطلب
[ ] [ حسین سالار ]
[ ۰نظر ]

▪️باز باران با محرم

▪️باز باران با محرم

▪️میخورد بر بام قلبم

▪️یادم آمد کربلا را

▪️دشت پرشور و بلا را 

▪️گردش یک ظهر غمگین

▪️گرم و خونین، لرزش طفلان نالان

▪️زیر تیغ ونیزه هارا

▪️با صدای گریه های کودکان 

▪️اندرآن صحرای سوزان

▪️می دودطفلی سه ساله. 

▪️پر زناله

▪️دل شکسته

▪️پای خسته

▪️ باز باران قطره قطره می چکد از چوب محمل

▪️خاکهای چادر زینب که کم کم میشود گل

▪️باز باران با محرم

[ ] [ حسین سالار ]
[ ۰نظر ]

♥️دعای مهدی فاطمه در حق ما♥️

سید بن طاووس می‌‌گوید: شبی در سامرا وارد سرداب امام زمان شدم، صدای ملکوتی امام را در حال مناجات با خالق یکتا شنیدم که می‌فرمودند:


 اَللّهُمَّ اِنَّ شیعَتَنا مِنّا خُلِقُوا مِنْ فاضِل طینَتِنا وَ عَجِنُوا بِماءِ وِلایَتِنا اَللّهُمَّ اَغْفِرْ لَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ ما فَعَلُوهُ اِتّکالاً عَلی حُبَّنا وَ وِلائِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا تُوأخِذْهُمْ بِما اَقْتَرَفُوهُ مِنَ السَّیّاتِ اِکْراماً لَنا وَ لا تُقاصَّهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ مُقابِلَ اَعْدائِنا فَاِنْ خَفَّفَتْ مَوَازینُهُمُ فَثَقَّلْها بِفاضِلِ حَسَناتِنا.


پروردگارا، شیعیان ما از ما هستند، از زیادی گِلِ ما خلق شده‌اند و به آب ولایت ما عجین گشته‌‌اند، خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما.

پروردگارا، آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و حسناتشان کم است از اعمال من بردار و به حسنات آنها بیفزای.


آقا جان شرمنده ایم....



 این مطلب به نقل از مرحوم علامه مجلسی قدس سره از ملحقات کتاب انیس العابدین و علامه میرزا حسین نوری قدس سره می‌باشد. بحارالانوار، ج 53، ص 302.

[ ] [ حسین سالار ]
[ ۰نظر ]

محرم








[ ] [ حسین سالار ]
[ ۰نظر ]

خداچه میخورد؟

سلطان به وزیرگفت۳سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.

سوال اول:خداچه میخورد؟ 

سوال دوم:خداچه می پوشد؟

سوال سوم:خداچه کارمیکند؟

وزیر غلامی فهمیده وزیرک داشت; به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنار میشوم.

اینکه: خداچه میخورد؟چه می پوشد؟چه کارمیکند؟

غلام گفت هرسه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا!!!!!!!.....


خدا غم بندهایش را میخورد

خدا عیبهای بندهای خود را می پوشد


فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دوسوال جواب داد.سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یااز کسی پرسیدی!!!!! 

وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها رااو داد. گفت..... پس لباس وزارت را دربیاور و به این غلام بده; غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد!!!!!!!

بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟

غلام گفت:هنوز نفهمیدی خداچکار میکند!!!!!


خدا.........در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند


بار خدایا توئی که فرمانفرمائی،هرآنکس راکه خواهی فرمانروائی بخشی و از هر که خواهی فرمانروائی را بازستانی.

[ ] [ حسین سالار ]
[ ۱نظر ]